مدرسه شهيدمحمدحسين واعظي يك اتاق 3 در 4 است؛ مدرسهاي كه با تلاشهاي شبانهروزي معلمش «رمضان نورا» جهاني شده است. چرخي در اين مدرسه رنگي زديم و با معلم ويژه آن گفتوگو كرديم.
مدرسه حالا بهدليل تعداد زياد دانشآموزان، 2 معلم دارد ولي عمده شهرتش را مديون معلم پيشين خود آقاي نور است. اين معلم هنرمند تصاوير شاخص درسهاي كتاب درسي تمام پايهها را روي ديوار نقاشي كرده؛ «اينطوري بچهها حتي وقتي كه نوبت درس آنها نيست با نگاه كردن به ديوار مدرسه، براي درس آيندهشان آماده ميشوند يا درسهاي گذشته را مرور ميكنند.» يكي از ديوارها نقشه ايران است؛ با همه همسايگان، مرزبنديهاي استاني، مركز استانها و كالاهاي تجاري. ميگويم اينطوري كه بچهها بهسادگي ميتوانند در امتحانات تقلب كنند؟ از سؤالم جا ميخورد و حس ميكنم ناراحت شده؛ «اول اينكه اصلا نيازي به اين كار ندارند چون كلاس براي بچهها مثل يك كتاب هميشه باز است. وقتي شما نوشتههاي يك كتاب را هر روز و هر سال ببينيد در ناخودآگاه شما حك ميشود و زمان امتحان اصلا نيازي به نگاه كردن و تقلب از روي ديوار نداريد اما مهمتر از آن، ما به همديگر اعتماد داريم و هرگز به اين اعتماد ضربه نميزنيم. من مطمئنم اگر زمان امتحان كلاس را هم ترك كنم بچهها تقلب نميكنند.»
- كلاس گويا با عطر شهدا
بخش زيادي از كلاس را طراحي تصاوير شهدا پر كرده. البته اين اتفاق را در ورودي كلاس هم مژده داده «به كلاس گويا با عطر و بوي شهدا خوش آمديد»؛ جملهاي است كه آقاي نورا با خط خودش روي در ورودي كلاس نوشته و با 3 لاله سرخ تزئين كرده؛ «من تمام تلاشم را ميكنم تا بچهها، شهدا، بهويژه شهداي استان خودشان را بشناسند و اين را هميشه به آنها يادآوري ميكنم كه اگر اين شهيدان نبودند، امروز ما اينجا نبوديم. جداي از طراحيهايي كه روي ديوارهاي كلاس ميبينيد امضاي من پاي دفتر بچهها و برگههاي امتحانيشان هم تصوير شهداي دانشآموز استان سيستان و بلوچستان است؛ كساني كه از پاي همين ميز و نيمكتها براي دفاع از اين خاك رفتند.»
تخته سياه كلاس هم با تصاوير شهداي معلم طراحي شده. ميپرسم اين نقاشيها را هي ميكشيد و وقت درس دادن پاك ميكنيد؟ كه آقا معلم من را با نيمكتهاي مخصوص دانشآموزانش آشنا ميكند؛ «هر دانشآموزي تخته مخصوص بهخودش را دارد، ميزهاي تكنفره آنها را طوري طراحي كردهام كه هر كداميك وايتبرد مستقل داشته باشند و با ماژيك حتي تمرينهايشان را روي همين ميزها حل كنند. اينطوري نه بچههاي كلاسهاي بالاتر زمان تدريس به بچهها پايينتر، حوصلهشان سر ميرود و نه سال پايينيها با شنيدن درسهاي پايههاي بالاتر گيج ميشوند.»
- صبر كن تا چراغ سبز شود
فضا و محيط كلاس جوري طراحي شده كه دانشآموزان با علائم راهنمايي و رانندگي آشنا شوند. در را كه باز كنيد چراغ سبز راهنمايي و رانندگي به شما علامت ميدهد كه اجازه ورود داريد. از آقاي نورا ميپرسم اين چراغ هميشه سبز است؟ ميگويد: «بعد از تمام شدن ساعت مدرسه، ايام تعطيل يا زماني كه دانشآموزان يك پايه امتحان دارند و بقيه بچهها نبايد وارد كلاس شوند تا تمركز آنها را به هم بريزند اين چراغ قرمز است». كف كلاس هم چهار راه است و هر راه به صندلي يك دانشآموز ميرسد. بچهها براي رسيدن به ميز معلم بايد از تمام اين راهها عبور كنند و حتما بايد از محلهاي خطكشي شده براي عبور عابر پياده رد شوند. بچهها در تمام طول كلاس مشغول بازي هستند. آقاي نورا سعي كرده تمام نمادهاي يك خيابان را هم در كلاس بگنجاند. مثلا قسمتي از كلاس را گلكاري كرده و جدول كشيده. چند درختچه مصنوعي هم هست كه علاوه بر كاركرد تزئيني از آنها براي آموزش رياضي به بچههاي پايه اول استفاده ميكند. كلاس بچهها اداره پست و كميته امداد هم دارد.
- بچههاي خاك، سنگ و كوه
«استان سيستان و بلوچستان استان پهناوري است و روستاهاي حاشيهاي زيادي دارد كه بيشتر آنها از كمترين امكانات رفاهي برخوردارند. دانشآموزان من فقط خاك، سنگ و كوه ميبينند و حتي تصوير بيشترشان از ماشين، چيزي است كه از تلويزيون ديدهاند و خودشان هيچ وقت آن را از نزديك لمس نكردهاند. من تمام تلاشم را ميكنم كه در كلاس درسشان چيزهايي كه شايد هرگز نتوانند تجربه كنند را ببينند. » اين حرفهاي معلمي است كه هر روز مسير ۵۵ كيلومتري را از زاهدان تا روستاي كوهستاني گرانشند طي ميكند تا عشقش به دانشآموزانش را ثابت كند؛ دانشآموزاني كه جملگي معتقدند «اگر آقا معلمشان عوض بشود، ديگر ادامه تحصيل نميدهند». آقاي نورا از تهديد بچهها خندهاش ميگيرد و ميگويد: «من هم بچهها را و هم كار كردن توي روستا را دوست دارم. بودن و دلخوشي شدن براي بچههايي كه هيچ امكاناتي ندارند براي من افتخار است اما از طرفي دوست دارم روي آدمهايي خيلي بيشتر از اين تعداد تأثير بگذارم».
ميپرسم بچهها معمولا تا چند كلاس ادامه تحصيل ميدهند. ميگويد: «بستگي به علاقه خودشان دارد. خوشبختانه دانشآموزان خوب و مستعدي كه علاقه به درس خواندن داشتند همه ادامه تحصيل دادهاند. البته شرايط براي دخترها طور ديگري رقم ميخورد و خيلي از دخترها ديگر نميتوانند درس بخوانند». چند لحظه غمگين و ساكت ميشود اما بعد ادامه ميدهد: «من بچهها را استعداديابي ميكنم و اگر واقعا مستعد و علاقهمند باشند نميگذارم درس را رها كنند. مثلا نخستين روستايي كه در آن مشغول به تدريس بودم، بچهها معمولا بعد از دوره ابتدايي تمايلي به ادامه تحصيل نداشتند چون مدارس راهنمايي خيلي دور بود. من با نامهنگاري و تلاشهايي كه داشتم هم توانستم خانوادهشان را راضي به ادامه تحصيل بچهها كنم و هم براي رفتوآمدشان سرويس تهيه كنم. بعد از اتمام دوره راهنمايي هم رهايشان نكردم و همين تلاش را براي رفتن آنها به دوره دبيرستان پيش گرفتم و الان تعدادي از آنها دانشگاهشان را تمام كردهاند و ليسانس دارند».
از وقت تمام شدن مدرسه خيلي گذشته اما بچهها همچنان توي كلاس باقي ماندهاند و حاضر نيستند به خانههايشان بروند. آقاي نورا تعجب من را كه ميبيند با خنده ميگويد:«تا من از كلاس نروم، بچهها مدرسه را ترك نميكنند. چند سال پيش آقاي حسينزاده از وزارت آموزش و پرورش براي بازديد به مدرسه ما ميآمدند و تا به روستاي ما برسند، از وقت معمول مدرسه گذشته بود. وارد كه شدند اصلا انتظار حضور همه دانشآموزان در كلاس را نداشتند. از من ناراحت شدند و با تلخي گفتند كه نبايد وقت بچهها را براي بازديد او ميگرفتيم و بچهها بايد سر وقت تعطيل ميشدند. من هم گفتم بچه سر وقت تعطيل شدند اما خودشان تمايلي به رفتن از كلاس ندارند، تا من از كلاس نروم و در كلاس را نبندم از مدرسه بيرون نميروند». با خوشحالي ادامه ميدهد: «باورتان نميشود بچههاي كلاس من، تابستانها پشت در كلاس گريه ميكنند و هميشه قبل از تعطيليها به من ميگويند در كلاس را باز بگذاريد تا ما سر كلاس بشينيم و فقط در و ديوار را نگاه كنيم».
- محبوبترين زنگ؛ زنگ نقاشي
درباره تأثير هنرش روي بچهها ميپرسم. ميگويد:«بچهها خيلي به هنر و بهويژه نقاشي علاقه پيدا كردهاند. البته اين تنها زنگي است كه بين تمام پايهها مشترك است. اكثر بچهها هم نقاشي خيلي خوبي دارند و من را در تزئين كلاس كمك ميكنند. من هم هر هفته بهترين نقاشيها را ميبرم صدا و سيماي زاهدان تحويل ميدهم. برنامه كودك كه اين نقاشيها را نشان ميدهد بايد برق چشمهايشان را ببينيد؛ اتفاقي كه حاضرم براي ديدنش هزار برابر بيشتر از اين تلاش كنم».
- رمضان نورا را بيشتر بشناسيد
«من بيشترين ركورد فرهنگي را در كتاب گينس ثبت كردهام»؛ اين معلم ۳۵ ساله سيستاني كارهاي عجيب و غريب فراواني انجام داده و در جهان آن را ثبت كرده. او دعاي توسل را با جوهر زعفران روي يك گلبرگ گل اركيده نوشته، تصوير ليونل مسي آقاي گل ليگ قهرمانان اروپا را روي آينه كشيده و به او تقديم كرده تا هنر سيستان و بلوچستان را به دنيا معرفي كند. زيارت عاشورا را روي ۱۷۵ صدف به نشان ۱۷۵ غواص شهيد حك كرده، وصيتنامه شهيد بهشتي و زندگينامه شهيد سيدمحمد تقي حسيني طباطبايي را روي بال كبوتر حكاكي كرده، بزرگترين توپ سوزندوزي شده منقوش به پرچم ۳۲ كشور راه يافته به مسابقات جامجهاني فوتبال را سوزندوزي كرده، سوره نور را به ارتفاع برج ميلاد كتابت كرده و ركورد بزرگترين كتابت زيارت عاشورا را به نام خود ثبت كرده، در دهه اول محرم سال ۹۱، زيارت عاشورا را به طول فاصله بين الحرمين نوشته، زيارت وارث جامعهكبير را به ارتفاع منارههاي حرم امامهادي(ع) كتابت كرده كه در سامرا رونمايي و تقديم به بارگاه ملكوتي امام هادي(ع) شده و كلي اتفاق و كار ديگر كه باعث شده بسياري از مردم جهان اين معلم هنرمند را بشناسند. خودش ميگويد: «همه افراد مهم و مورد علاقه من از مقام معظم رهبري گرفته تا رئيسجمهور و كابينه وزارتخانه او و اكثر هنرمندان كشور از من يك شيء هنري مربوط به سيستان و بلوچستان به يادگاردارند». ميپرسم با اين همه استعداد و مشغله، چرا شغل معلمي را انتخاب كردهايد؟
ميگويد: «من از كودكي تنها كاري كه دوست داشتم بهعنوان شغل به آن بپردازم معلمي بود. همين علاقه باعث شد از زمان سربازي بهعنوان سرباز معلم مشغول بهكار باشم و الان بعد از ۱۳ سال خدمت، همچنان با شور و شوق روزهاي نخستين به كارم ادامه بدهم». براي هيچكدام از هنرهاي بيشماري كه دارد كلاس نرفته و همه را بهصورت ذاتي ياد گرفته؛ «من از كودكي بهطور ذاتي به هنر علاقه داشتم و توانايي انجام كارهاي هنري هم از همان دوران در من وجود داشت. خاطرم هست كه معلم كلاس اولم وقتي خطم را ديد، تصور كرد تقلب كردهام و بزرگترم نوشته چون خطم از همان كلاس اول خيلي خوب بود. بعد از آن، همه معلمهايم هر وقت املا داشتيم يا قرار بود مشقهايمان را ببينند از دفتر من شروع ميكردند، ميگفتند چون خطات خوب است دوست داريم اول براي تو را تصحيح كنيم. »تعريف ميكند كه همه به او ميگويند كه خوشخيال است و اگر همه اين 13 سال را بهكار ديگري مشغول بود و به همين مقدار براي آن وقت و انرژي ميگذاشت، الان بيش از اينها موفق بود. بعد اما با انرژي اضافه ميكند: «من از سالهايي كه در خدمت به اين مردم گذراندم راضيام؛ حتي اگر هيچكس نبيند كه من در اين روستاي كوچك چه ميكنم». ميپرسم در اين روستاي كوچك چه ميكني؟ ميگويد: «دانش را در ذهن بچههاي روستا، شيرين، روشن و ماندگار ميكنم. مقام معظم رهبري ميفرمايند كه هر انديشهاي كه در قالب هنر نگنجد ماندني نيست. من سعي ميكنم دانش ماندني به بچهها ارائه كنم چون دوست دارم با درسهايي كه ميدهم ياد و خاطره من هميشه در ذهن تك تكشان بماند».
نظر شما